۲۵ آذر ۹۲ ، ۲۳:۳۵
نور...
شنیدید داستان ِ شکوه ِ لحظهای را که پردهی حائل ِ حریر کنار میرود، و بانوی زیبا و رعنای درباری ِ پرده نشین ِ عمارت، لحظهای از حجاب بیرون میآید و رخ مینماید؟ شنیدید از آن لحظهی مسحور کننده؟ حتی اگر آن بانو نقاب بر رخ داشته باشد، و تنها، پلنگ ِ چشمانش را بتوان محرم شد؟ حالا فکر کنید خداوند فرمان دهد حریر ِ حائل را کنار بزنند، و بعد شکوه، عظمت، "آن"، هست و اسرار ِ خودش و آفرینشش را بر چشمان پیش از این نابینای تو بینا کند؟
:
:
قالُوا بَلی...شَهِدْنا...شَهِدْنا...شَهِدْنا...لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ...
۹۲/۰۹/۲۵