علامت.
مَـ قـ تــَ ل،
۲ بخش است؛
مثل با/با.
إرْباً/ إرْباً
اینها که اسم "او" یشان "حسین" است، "عباس" است، توی این دهه، چطور تاب میآورند وقتی که میرسد به فصل صدا زدنها؟
"حسینم"ها،"عباسم"ها کجا میروند یتیم میشوند؟ کجا سر میگذارند به اشک؟
کجا؟
کجا؟
کجا؟
:
:
یا حبیب: صدایم نکن بانو...صدایم نکن...
[ پرودگارش چون دریافت بیتاب است و آرامش نیست، ندایش داد:
ای خاک تو را چه شده است اینسان پریشانی؟ بگو که در امانی...
عرض کرد:
به زائرین و زوار خبر رسانید چون خواستند قدم روی صدر من بگذارند، کفشها در بیاورند؛
اینجا،
کربلاست،
اینجا،
تربت حسین روی چشمهای من به امانت است...
:
:
[ نشسته بود نوحه گوش میداد. زبان نوحه خوان را بلد نبود؛ متوجه نمیشد دارد چه میخواند. فقط وقتی میرسید به "حسین" و "غاضریة" شانههایش بیشتر میلرزید، هق هق میکرد و آرام سینه میزد...
پرسیدند: تو که متوجه نمیشوی چرا گوش میدهی، فایدهاش چیست؟
گفت: زبانش را متوجه نمیشوم، میدانم که راجع به حسین است...میدانم که...میدانم که...:
:
[ میگویند از آن روز به بعد، نالههای شط خاموش نمیشود؛
واحســــیناه.... واغریبــــا...وا عطشـــانا...
واحسـیناه.... واغریبـا...وا عطشــانا...
واحسیناه...واغریبا...وا
عطشـانا...
:
:
یا حبیب: یا حسین...؛